-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 00:19
خب....بالاخره بعد نود و بوقی فرصت پیدا میکنی بری یه سری به دانشگاه بزنی... از در که میری تو پاک جا میخوری!!!...ای بابا ...همه دارن عکس یادگاری میندازن...تا هاج و واج بیای ببینی چه خبره توی چند تا عکسم زورچپونت کردن و رفته...بعد که یخ کم پرس و جو میکنی بالاخره دوزاریت انتن میده که احتمالا آخر ترمه!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 خردادماه سال 1382 14:40
اعصابم که خیلی خورده...میدوم میرم از سر کوچه یه بسته گنده چی توز حلقه ای میخرم بعدش بدو میام تو اتاقم و اون آهنگه رو که خیلی خیلی دوسش دارم میذارم...حالا صدا تا ته زیاد...در اتاق...شترق...بسته شد حالا توی یه نشونه گیری دقیق پرت میشم وسط تختم... لم میدم...پفک میخورم...یه عالمه...لالالالالا دیری ری لالا دی ری دی دی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 16:49
تا حالا به یه موضوعی دقت کردی؟....پیچها بعضی پیچها ی زندگی هستن که تو دلت نمیخواد از توشون بیرون بیای!! یا مثلا همش آرزو میکنی که ایکاش همونجا بمونی...یا مثلا زمان بایسته.بعضی وقتا شاید انقد منظره یا اتغاق قشنگی توش هست که تو دوستش داری یا یه جور حس خوبی بهت منتقل میکنه یا شایدحتی یادآور خاطره قشنگیه برات... اما گاهی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 16:38
اینجا رو خیلی دوس دارم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی سلام