فرض کن که ۳۰ هزار تومن پول داشته باشی،اینم همه ی پولته حداقل برای یه ماه.حالا بازم فرض کن که یه نفر آدم معمولی که نه ازش تا حالا بدی دیدی نه عین چشمت بهش اعتماد داری بیاد و بهت بگه که برو فلان مغازه،هر چی تخم مرغ شانسی* داره بخر و بردار بیا چونکه توی یکیش یه تراول چک ده ملیونی...نه اصلا یه تراول یه میلیونی هست...و تو هم مطمئن باشی که برای خریدن تخم مرغای یارو باید تا قرون آخر پولتو بدی....حرفشو گوش میکنی؟!!!

*نکته:تخم مرغ شانسی در تمام دوره ها و اعصار از نقاط روشنی بخش سرنوشت ابنای بشر بوده و هست!!!


                        

فعل خواستن رو میشه صرف کرد... 

                    

هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزگار...!

احمقای خنگ نمیفهمن
همش میگن دیگه نیستی
هی گریه زاری می کنن
چرا نمی خوان قبول کنن
من قرار بود یکشنبه بیام دیدنت
خودم باهات حرف زدم
به صورت مهربونت نیگا کردم
دست گرمتو گرفتم تو دستم
حالا عین بیشعورا هی میان میگن دیگه اون دستا سرد سرده
میگن دیگه چشات نمیبینه
منو تا اون سر شهر بردن میگن این خونه ی جدیدشه
یه تن سرد بی روح کوچولوی مریضو نشونم میدن و میگن اینه
همشون احمقن
همشون زر مفت میزنن
میدونم که کافیه گوشی تلفنو بردارم و شماره بگیرم...۶...۸...
تو مثل همیشه با زنگ دوم یا دیگه نهایتش سومی گوشی رو برمیداری
میگی سلام دخترم...سلام خانوم...دختر خوشگله حالش چطوره....
اونوقت این احمقا میگن اگه شماره بگیری دیگه اون نیست تا جوابتو بده
هی میگن گریه کن گریه کن
من خودم اون جنازه هه رو دیدم
تو نبودی
حتی وقتی کردنت تو خاک
وقتی روتو زدن کنار
بهم گفتن نگاه کن خودشه
ولی تو نبودی
تو نبودی
تو هنوز همون گوشه آروم تو رختخوابت نشستی و زل زدی به این گوشی تلفن تا یکی زنگ بزنه و حالتو بپرسه
اون تو نبودی
اون مامان بزرگ من نبود لعنتیاااااااااااااااااااااااا 

       
                         

  اگه نتونم مال زمانیه که راه دیگه ای هم باشه، وقتی راه دیگه ای نیست،فقط باید باید بگی میتونم...!

نمیفهمم تو این روزای آفتابی چرا همه اینقدر ابری و گرفته شدن...

*
  یادتان باشد اگر خاطرتان تنها ماند.....طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنید...!!!