زندگی.بی سبب ترین شادمانی این روزهای بلند...


فعلا فقط زندگی میکنم.نه اینکه فقط گذرانده باشم این ساعتهای بی شمار پی در پی را از پسِ آرزویی محال...این زندگیست...خودِ خودش...به همین سادگی. بی هیچ آرزویی برای گذشتن یا نرفتن این روزهای نه تلخ و نه شیرین.به تازگی غنچه ی کوچک شمعدانی پشت پنجره، به کهنگی همه ی دوستی های قندیل بسته ی توی دلها.
بی هیچ غمی از گذشته ها یا ای کاشی برای فرداهای نیامده ام...بی هیچ کس یا همه کس...تنهای تنها.فقط برای من...
و اینجا هیچ ملالی نیست...حتی گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند...