I just want to feel safe in my own skin,
I just want to be happy again
I just want to feel deep in my own world
But I'm so lonely 
I don't even want to be with myself anymore
On a different day, 
if I was safe in my own skin, 
then I wouldn't feel lost and
so frightened
But this is today and I'm lost in my own skin 
And I'm so lonely 
I don't even want to be with myself anymore
I just want to feel safe in my own skin, 
I just want to be happy again.



   

بیخودی اصرار نکنید
من روحمو نمیفروشم
نه به وعده وعیدای الکی
نه به هیچ قول و قراری
نه به لبخند و اخلاقای خوب گول زنک
نه به داد و دعواهای احمقانه
نه حتی به تهدید و هیچ چیز دیگه ای
این تنها چیزیه که راستکی مال خودمه!
تصمیممو گرفتم...

توی گوشم
                 گفت
                        و گفت
                                  و گفت
و زیر شُرشُر بارون صداش
پلکای خسته ام خیس خیس شدن
و سرم توی نرم ترین بالش دنیا فرو رفت
و خوش ترین خواب عالم را دیدم...

      
                         

* تو ی این دنیا، یه چیزایی هستن که خیلی بی صدا می شکنن...
 
هیچ شده یه لیوانی رو که با درموندگی تموم لبه میز بلاتکلیف مونده
با موذیگری هل بدی و آروم بندازیش پایین
بعدش هیچ شده که توی سکوت خودت
از شنیدن صدای خورد شدن لیوان ذوق کنی
هیچ شده که از شکستن یه شیشه بزرگ بزرگ
از شنیدن اون صدای پر هیبت ته دلت از خوشحالی بلرزه
هیچ شده که دلت برای خورد کردن یه چیزی تنگ بشه
یا هوس کنی که صدای شکستن یه عالمه چیزای مهمو بشنوی
آره...میدونم که شده...ولی همیشه اینطوری نیست...نه!
توی این دنیا، یه چیزایی هستن که خیلی بی صدا می شکنن
خیلی بی صدا... 


به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
    به جویبار که در من جاری بود
    به ابرها که فکرهای طویلم بودند
    به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
     از فصل های خشک گذر می کردند
    به دسته های کلاغان
    که عطر مزرعه های شبانه را
    برای من به هدیه می آوردند...