انگار که این روزهای خیلی گرم...خیلی دلم تنگ باشد...و همیشه ی عمرم خیال کرده بودم که گرما کار آدم را به انبساط میکشاند و...افسوس!
چه خیال های باطلی که یک عمر آدم ها را به خودشان مشغول نمیکنند...مثل خیال آن پسرک عاشق پیشه با آن چشمهای عجیب و غمگین که هیچوقت دلت به فراموش کردنش رضا نداد...مثل...افسوس!
و این روزهای گرم کارم را به جویدن خاطره های کهنه و پوسیده ای می کشاند که نه اینکه آزاردهنده باشد...نه...اما پوسیده و فرتوت است
بوی کهنگی از همه جای آن تا آخر مجرای تنفس خاطره ها فرو میرود و با هیچ بازدمی بیرون نمی آید...افسوس!
چقدر...دلم تنگ است...
و صاعقه...و باران...و آسمان و...رحمت...
چقدر هوای پاییز میکنم توی گرمای چسبناک این روزهای داغ و طولانی و خسته...
واقعن همیشه ی عمر دیر رسیدیم به...؟!
دوست عزیزم سلام
صلی الله علیک یا صدّیقة الشهیده
یا علی رفتیم بقیع اما چه سود
هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صد برگ خوشبویت کجاست ؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام.
حج من بی فاطمه بی حاصل است
فاطمه حلال صدها مشکل است
من طواف سنگ کردم دل کجاست؟
راه پیمودم پس منزل کجاست؟
کعبة بی فاطمه مشتی گل است.
قبر زهرا کعبة اهل دل است
1.اى نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
هرسر موى مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بى کار کجاست
ساقى و مطرب و مى،جمله مهیاست ولی
عیش، بى یار مهیا نشود یار کجاست
2.مرد با نفوذ و قدرتمندى را به استاد نشان دادم و گفتم:
هیچ کس جرأت درگیر شدن با او را ندارد.
پرسید: چرا؟
گفتم: زیرا افراد بزرگى از او حمایت مىکنند.
استاد گفت: اما تو از درگیر شدن با کسى بترس که هیچ کس را جز خدا براى حمایت ندارد!
3.وبلاگ ما هم باز هم بروز شد اگه قدم رنجه کنی و تشریف بیاری لطف کردی و اگه نظرت رو هم بزرگی رو تموم کردی
به امید دیدار
یاحق
منم پاییز دلم می خواد
ناتور دوست داشتنی دلم برات تنگ شده
میدونی مهم اینه که من هنوز یاد اون امانتی که پیشت گذاشتم هستم باوفا!
:(
من که همیشه دیر می رسم ولی تو هم خیلی وقته دیر کردی
و الان که پاییز است چه فکر می کنی؟ هوای تابستان. هوای نوشتن نداری؟
ناتور ... کجاییییییی ...