روزِ صورتی گم شد!
جایی...نه خیلی دور که همین نزدیکی...جایی بین دلهره های کهنه و این روزهای خاکستری.
بین اندوه قهوه ای رنگ زمستان و جوانه های سبز بهاری که پر امیدند.
زیر بالش سفید رویاها که مدتهاست سرم رویش آرام نمیگیرد.
زیر سایه ی سیاه صخره های ماندنی...یا قرمز مخملی گل سرخ فانی.
من روز صورتی را جایی توی دلواپسی های بچه گانه ام گم کردم...و بعد زیر آبی آسمان خدا نشستم به گریه کردن.
اگر از کنارم گذشتی کافیست یک دسته بادکنک رنگی توی هوا را بهم نشان بدهی تا من با ته مانده ی بغض توی گلویم لبخند درخشانی تحویلت بدهم و نگاهم بخشکد روی صورتی بادکنکی که توی هوا برایم می رقصد.
روز صورتی همیشه صورتیست حتی اگر جایی لای شاخه های تو در تو نخش گره کوری خورده باشد که تو نتوانی باز کنی...
سلام! فکر کنم بادکنکهای ما لابهلای شاخههای تودرتوی خاطرات گذشته گیر کردهاند و این خاطرات که میدانی بیش از هر چیزی «خطرات»اند ...
روز صورتی همیشه صورتیست .
چون ...
دلیلی لازم نیست .
چوم برای وجود خورشید نیازی به دلیل نیست .
به راستی که گم شد!
:)
:(
دربارهء کامنت های بلاگ اسکای : برو تو تنظیمات بخش نظردهی درستش کن ...
یه دوست قدیمی که نوشته هاترا همیشه میخوند وخیلی وقت بود که به وبلاگ های قدیمی سر نزده بود و همه آدرس ها را از دست داده بود.خوشحالم که دوباره نوشته هایت را می خونم
خیلییییییییییییی زیبا بود !
سال نوی تو هم مبارک. خوشحالم کردی که سر زدی!
ناتور جان..تو اصلا این دکمه رو کجا گم کردی ؟
:)
بازاریابی اینترنتی ... هر کلیک 80 ریال ... به ما سر بزنید.
خوبی ؟ راست می گویی کسی که می گوید دوستت دارم ...
ای کاش ...
ای کاش چی؟