همه عمرم در حالی که کاملا از خودم مطمئن بودم
یه بادی به غبغب مینداختم و
به خودم و بقیه میگفتم من اگه از کسی خوشم بیاد صاف میرم و بهش میگم
...تازگیا فهمیدم که همه عمرم داشتم زر مُفت میزدم!!!
..............................................................................................................................
و بدین ترتیب شازده کوچولو روباه رو اهلی کرد و همینکه ساعت وداع نزدیک شد روباه گفت:
آه...من خواهم گریست
شازده کوچولو گفت: گناه از خود توست.من که بدی تو را نمیخواستم.تو خودت خواستی که من تو را اهلی کنم
روباه گفت:درست است
شازده کوچولو گفت: در این صورت باز هم گریه خواهی کرد؟
روباه گفت: البته
شازده کوچولو گفت: پس این اهلی شدن سودی به حال تو نداشت
روباه گفت: چرا...برای خاطر رنگ گندمزار....
سلام دوست ما وبلاگ خوبی دارین وبلاگ بچه های راک دوباره شروع به کار کرد خوشحال میشیم یه سری بزنی
می بینم که صالحیو دوست داریو ...نوشته هاتم جالبه...تیکه ی شازده کوچولو هم خاطره انگیز بود ...شاد باشی.
منم تا حالا زر مفت زیاد زدم!
همه عمر .... ! همیشه آدمی آن چیزی را که می خواهد باشد ...بر زبان می اورد و نه آن چیزی را که هست ... !!!
یعنی...
خوب حالا هم دیر نشده! یه کلام بگو چقده دوسم داریو خلاص! قول میدم قبول کنم!! ..مخلص!
بنویس نوشته هات رو دوس دارم.
کاری نداشت نه؟
از قدیم گفتن : دو صد گفته چون نیم کردار نیست !
اما منم اهلی شدن رو دوست دارم .
تو هم هاااا تازگیها چه چیزهایی رو میفهمی هااا!
....:)
حالا که فهمیدی نمی خوای کاری کنی ؟
هنوز تو فکری؟؟