این دیگه آخر فاجعه بود به خدا!

*ساختمون دانشکده - داخلی - روز
(ساعت استراحته...من برای خودم در کمال آرامش و راحتی وسط راه پله ها ولو شدم و دارم با دوستام چرت و پرت میگم!همچین بفهمی نفهمی یه خورده هم بلند بلند میخندیم و یه ریزه هم ساختمونو گذاشتیم رو سرمون!...در همین حین استاد معظم و معزز مغناطیس با جذبه ی تمام از راه پله های رویرویی قدم رنجه میکنند و بنده ی حقیر سراپا تقصیرو در همون حال گیر میندازن!)

استاد: تو اسمت چی بود؟
من: اممم...من استاد؟...چیزه...ناتور استاد!
استاد: من درس میدم اصلن چیزی میفهمی؟!!!!!!(همینجا من تو دلم داشتم داد میزدم که یکی یه دیوار بده من سرمو بکوبم توش!)
من: استاد من امروز یکمی حواسم به درستون نبود وگرنه سر کلاس شما خیلی خوب همه درسو میفهمم...(رفتم توی مود پاچه خاری!)مخصوصا که شما خیلی خوب توضیح میدین!
استاد: البته من منظورم فقط امروز نبود...کلا وقتی سر کلاس قیافه تو رو میبینم احساس میکنم دارم به زبون مریخی حرف میزنم!!!!!!


*نکته انحرافی:  امروز سر کلاس همچین میخ تخته شده بودم که هر کی قیافمو میدید خیال میکرد من الان یه جاذبه ای، قانون گرانشی، چیزی کشف میکنم!...در همین راستا استاد گرامی دو بار ازم سوال پرسید...منم عین دوبارو اصلن به روی مبارک نیاوردم...مثل یک عدد بز مودب یه نیگا به استاد کردم و زود سرمو انداختم پایین!(بیچاره حق داشت خیال کنه یا من از مریخ اومدم یا خودش!)
نظرات 13 + ارسال نظر
حامی چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:20 ق.ظ http://http://www.bazdam.persianblog.com

سلام بابا دلت پاک باشه اگه بخواهی به حرف استادا گوش بدی که..........

داوود چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:30 ق.ظ http://dyingtune.persianblog.com

با اینکه مغناطیس بیشتر برای بچه های مخابرات مهمه٬ اما مواظب باش چون درس شب امتحانی ای نیست٬ من کلاس هاشو نصفه نیمه میرفتم اون آخر ها خیلی عذاب کشیدم (دیوید چـِنگ میخوندیم ما)

داوود چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:35 ق.ظ http://dyingtune.persianblog.com

مرسی از کامنت هات٬ شاد کننده است ... در ضمن من خیلی به اون مساله ی سلاح های سرد که گفتی فکر کردم...حتما مواظب هستی خودت نه؟ لازم به گفتن نیست ...اما زیاد هم نگران نباش خدا از خواص حمایت میکنه٬ قراره بعدا یه کارایی بکنیم مثلا..!:)

باران چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:14 ق.ظ http://rimia.persianblog.com

عمرا اگه لنگه ی دانشجویی رو پیدا کنه که مریخی بلد باشه!!!!....چرا زود سرتو انداختی پایین؟؟؟؟...دیگه جواب ساختن آن هم از نوع مریخی که کاری ندارد دکمه جان..ببخشید ناتور جان!:)

ALIREZA چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ب.ظ http://myown.persianblog.com

میگم که استاد احیانا ازت نپرسید : خانوم ببخشید ( دخترم! اگه سن پدر جد من باشه)! شما وبلاگ مینویسین؟!
اگه ازت پرسید بگو اتفاقا دیشب واست یه کامنت خدا گذاشتم برو بخون!!
ضمنا میبینم که در محیط فرهنگی چرت و پرت میگیووو! بلند میخندیووووو...کلا خلاف شدی!!!! دست ما رو هم بگیر حاجی!

ملکه برفی چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:05 ب.ظ http://malakeyebarfi.persianblog.com

این مغناطیس لعنتی رو گوش بدی یا نه هیچ فرقی نمیکنه !!!

NegiN چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:27 ب.ظ http://words.persianblog.com

یادم باشه منم بعدا از فاجعه هایی که داشتم تعریف کنم برات ... :)

اومبرتو پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:43 ق.ظ

معمولا همه استاد های مغناطیس به زبون مریخی حرف میزنن.

ناتوردشت پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:24 ق.ظ

میبینم که همه اینکاره ن و خودشون حسابی واردن!! :)

بیابانگرد پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:44 ب.ظ http://gorgebyaban.persianblog.com

(¤٫¤). آخر فاجعه کجا بود. تموم

داوود پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:23 ب.ظ

این روز ها فکر میکنم٬ این چیزهایی که ما مینویسیم٬ اصلا نوشتن نداره...

ناتوردشت پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:52 ب.ظ

میشه دیگه ننوشت!

زیستن برای باز گفتن پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:20 ب.ظ http://naslidigar.persianblog.com

سلام مریخی ...:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد