آهسته بخواب
دستهایت را باز کن
باز باز
انگار کن میخواهی پرواز کنی
یا شده ای مسیح مصلوب
صورتت را به خاک بفشار
این خاک عزیز است
بو کن!
این بو در عمق وجودت لانه کرده
لابه لای سلولهایت پرسه میزند
این نم همه جا را گرفته
زیر پوستت جاریست
رطوبت را نفس بکش
دستهایت را از خاک پر کن
مشتهایت را
انگشتهایت از خاک جدا نخواهد شد
و خاک تو را گرم در آغوش خواهد گرفت
و در همین خاک بزرگ میشوی
و ریشه میدوانی
و برگ میدهی
...
این خاک همان است که موسیقی احساس تو را...
بو کن!
این خاک عزیز است
salam
khoobi
jaleb bood baram
movafagh bashi
ghorboonet
byeee
سلام بر ناتور بزرگ...ما مخلصیم به مولا...شعر و گل و پروانه ای میبینم کنون!...خلاصه اینو بدون که:u are not alone!..
از امتحانا چه خبر؟؟؟ منکه بدجور تر زدم عین خیالمم نیس!!! گاو گاو!(صد رحمت به گاو!)
سسسسسس...حواسم به آهنگه!..بعدا کامنت می ذارم!!!
سلام : تولدت مبارک ... :)
دقیقا یک هفته از من بزرگتری ... !:)
در متن های پایین نمیشه کامنت گذاشت ...؟
رفتی تو کار شعر و شاعری؟؟!!؟؟!!؟!
ه بثثم غخع ...
سخئثیشغو سخئثخدث صهمم زخئث ... صهفا ش ذقشرث ئهدی خب غخع ...
....................................................................
اگه کسی تونست بفهمه چی نوشتم واقعا خیلی هنر کرده ...
salam man kheyli vaght boud ke yadam rafte boud natour-e dasht ham hast. khoob ham hast. bebakhsh...i gotta say i have always a sort of special feeling with the soil as well. i took pottery course once only becuz of that, to touch the soil, the clay, i used to do sort of gardening in the little garden of my parents ' home in order to touch the soil and sens it and feel it ...ah... it's great,... i can't express my feelings thou. ur poem is beautiful though.
:)
anita
من نمی فهمم کی این امتحانا می خواد تموم شه !!
...
کامنت قبلی مال من بود اسمم یادم رفت