کنارم نشسته بودی...همچین آروم...آرووووم
نگاهت اما اون دوردورها بود....دور...دووووور
حرف میزدی برام....برای من؟
نمیدونم...میگفتی...شاید واسه دل خودت
بهم گفتی...گفتی... یادته که اون روز بردمت بیرون یواشکی؟
لبخند زدم...اما نگاهت نکردم..نگاهت دور بود آخه
گفتی... یادت میاد پیاده رفتیم تو اون کوچه پاییزی خوشگله قدم زدیم؟...
...بی اختیار زیر لب آروم زمزمه میکنم...
...بی تو مهتاب شبی
باز از آن کوچه گذشتم...
بی تو....
زمزمه کردم....بی تو....آروم.....آرووووم.....................