* دوره گردش خستگیهایم از همیشه، به سه روز در میان تغییر کرده!
شاهکاره، نه؟!
*من کم کم دارم حس میکنم از صدقه سری این کنج عزلت گزینی اجباری! که نصیبم شده
به آنچنان تعالی روحی دست پیدا می کنم که هر آن ممکنه یه کاری ازم سر بزنه که خودم از
تعجب هفت تا شاخ قلمبه در بیارم!!...
من...پیشنهاد یه مسافرت شمال دو روزه رو رد
کردم!!!!...من؟!...اونم الان که دارم پرپر میزنم برای یه لحظه دریا!!!...من؟!...نه!
*
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر تراز بی بقای خاک...
* من سرمو میذارم رو پات
تو با انگشتات آروم موهامو ناز کن تا من خوابم ببره...خب؟
ناتور جان..بادرود فراوان.وبهترین آرزوها برای شما.آنگونه که معلوم است شما حدود دو سال است وب نویسی می کنید سوال من بعنوان یک تازه کار اینست که آیا مخاطبان همیشگی دارید؟ سطح معلومات آنها در حد لازم هست که شما را راضی کند؟ و در آخر این که از حاصل کارتان در مجموع راضی هستید یا نه؟خرسند می شوم مرا مطلع نمائید.ممنون.
دریا اون هم کنار چوبهایی که جرق جرق صدا می دهند و گرماش توی چشمهای آدم شعله می کشه ! چرا نرفتی ناتور جان ؟
آخ جون! ناتور چونم سرتوبزار زود باششششش:*
چشمم روشن
بله !!
از این حرفای عشقولانه به کی می زنه
من داداشیه غیرتی هستم ها .
قاط می زنم ها .
با کی بودی ؟ :)
ناتور جان...بادرود فراوان..وبا تشکر از اینکه سری بمن زدی.اجاره بدهید با بخشی از نوشته های شما در باره وب نویسی مواقق نباشم.و آن اینکه من در این کار اگرچه برای دل خود می نویسم ولی این مسئله نیز برایم مهم است که هم از دیگران بیاموزم و هم اینکه آموخته هایم را بدیگران منتقل کنم بنابراین این برایم اهمیت دارد که نوشته های من حتی در صد کمی هم که شده مودر استفاده دیگران قرار گیرد.من به وب نویسی بیشتر از یک یادداشت شخصی می نگرم..برایت آرزوهای خوب می نمائم موفق باشی.
اوه پیشنهاد سفر به شمال رو همه رد کنند خیلی بهتره...ایجا بسی سرد است...من دیگه بندر کوچک ام رو نمی شناسم
نظری که برام نوشته بودی محشر بود.ممنون....