باریکه ی لاغر نور که افتاد رو دیوار فهمیدم عالیجناب اومده
بی هیچ حرکتی، پشت بهش موندم
بدون اینکه صورتمو ببینه فهمید، همیشه میفهمه...
- گریه میکنی؟
- نه!
- گریه میکنی!
- می خوای بغلم کنی؟
- می خوای بغلت کنم؟
- اگه تو بغلت گریه کنم ناراحت میشی؟
- می خوام بغلت کنم که تو بغلم گریه کنی!
ازون وقتاست که سوال و جواب مثه بغل کردن و تو بغل بودن لذت بخشه!
دیالوگ آشنایی بود . مث رد شدن نسیم از رو صورت .
با هر دوی شما هستم گریه نکنید ... تموم
اخ جون پس چرا معطلی زودتر دیگه تحملم تموم شد!
هرکی دوسم داره به جونم قٌر قٌر میکنه...
هرکی دوسم نداره گوشم میکنه با اینکه یه جای دیگه است...
هر کی دوسم داره نصیحتم میکنه...
هر کی دوسم نداره تاییدم میکنه...
هرکی دوسم داره تو بغلش گریه میکنم...
هر کی دوسم نداره تو بغلش گریه میکنم...
یعنی واقعاْ اونی که دوسم نداره بیشتر دوسم داره؟؟؟
بابا عالیجناب باز.
این پستت یه حس قدیمی بهم تقدیم کرد. یه حسی که همیشه آرزوشو داشتم ولی نشد ... نمی دونم باید چی کار کنم.
ببینم عالیجناب وقت داره ما رو هم بغل کنه؟
خیلی دلم میخواست بدونم بغل یه اسب آبی متشخص چه جوریه:)
البته بعد از اینکه گریه ت بند اومد
من و باش که تازه گرفتم جریان اون امانتی چیه! اویی ببین اون امانتی جاش خیلی هم امنه بهش اصن دس نزنی ها فعلا فعلنا تصمیم دارم بزارم همون جا بمونه!....
هنوز گریه میکنی؟ تموم
آخی منم حس ساس
موقع گریه کردن هیچ چیز بیش تر از یک عالیجناب دوست داشتنی و فهمیده به درد آدم نمی خوره...
دلم خواست ... دلم یه آغوش برای گریه کردن خواست ....
چه کیفی داره !
جناب ناتور عزیز و علیجناب محترم اینجا را آپ کنید. تموم