...Here With Me
آسمون میتونه آبی ترین آبی دنیا باشه, خورشید بدرخشه و زندگی جاری باشه
من می تونم زنده باشم, راه برم نفس بکشم حرف بزنم بگم بخندم
می تونم برم گردش, تفریح کنم و به همه دنیا لبخند بزنم
می تونم به مهمونیای مسخره برم تمام شبو با آدمایی که از هیچ کارشون
سر در نمیارم حرفای صد تا یه غاز بزنم و الکی خوش باشم
می تونم شب تا صبح بیدار بمونم و بعدش تا غروب یه نفس بخوابم و خوابای طلایی ببینم
می تونم به خونه تکونی مامان کمک کنم بشورم بسابم از خستگی بمیرم
میشه همه سوراخ سنبه های مخم از بوی وایتکس و شامپو فرش پر شده باشه
میشه صدای چک چک بارون نیاد و بوی خاک نم خورده مستم نکرده باشه
می تونم همینجا وسط این یه وجب اتاقم زیر یه خروار کتاب و جزوه و درس و مسئله
دفن شده باشم
می تونم به در و دیوار اتاقم خیره نمونم دچار افسردگی مضمن نشم مدام گریه نکنم و حتی مرتب آه نکشم
میشه حواس پرتی نگرفته باشم, جورابامو تو یخچال نذارم و توی چای صبحونه ام
عوض شکر نمک نریزم
می تونم دنبال خریدای عید با داداش بزرگه انقدر تو خیابونا راه برم که
انگشتای پام از خستگی بیفتن
می تونم تا جایی که جفت گوشام کر بشن به غرغرای داداش کوچیکه از مدرسه گوش کنم
می تونم برم توی بازار و توی جیغ و فریاد و فشار و هل و چونه و بده و بستون گم بشم
می تونم انقدر کار داشته باشم که حتی فرصت نفس کشیدن پیدا نکنم
اما وسط همه این چیزا
می تونم بیشتر از هر چیزی توی دنیا
به تو فکر کنم !!!