دیشب بغل دست پسر دایی کوچولوم دراز کشیده بودم
برای اینکه توی تختش جا بگیرم توی گوشش گفتم عزیزم یه وری بخواب که منم جا بشم
برگشت یه نیگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و با یه لحن بامزه ای بهم گفت
طاق باز که بخوابم روم به خداس!!!!