* همه ی آرزوهای رنگیمو، میذارم تو صندوق چوبی کوچیکت و...نه!...درشو قفل نمیکنم، می خوام بعضی وقتا دزدکی از لای درش بزنن بیرون و دور سرم چرخ بخورن!
- هی ناتور، میگما خوب داری بزرگ میشی...پاک دروغگو شدی! - اَه. تو یکی دیگه سرکوفتم نزن! از این همه دروغی که به عزیزترین آدمای زندگیم میگم دیگه حالم از خودمم بهم می خوره.
* میگذریم از کنار یکدیگر با لبخندی بر لب بی آنکه بدانیم، این دروغها هیچ کس را خوشحال نخواهد کرد...
|