...بوی خاک


پشت در بسته می ایستم....سکوت
بوی غریبی توی فضا پر شده....سکوت
چشمامو میبندم....صدای پرواز پرندهَ
آهسته در رو فشار میدم....بق بقو
چشمامو باز میکنم....روبروم روی صندلی نشسته و لبخند میزنه، به طرفش میرم، در آغوشم میگیره
چشمامو باز میکنم....اتاق خالیه....پنجره ی باز و پرده هایی که توی باد میرقصند
چشمامو باز میکنم....صدای گریه میاد....صدای شیون....بوی خاک
چشمامو باز میکنم....روبروم روی تخت دراز کشیده، بی نفس....نگاه خسته اش به سقف سفید گره خورده
چشمامو باز میکنم....اتاق خالیه....پنجره ی باز و کبوترا توی اتاق پرواز میکنن....باد میاد
چشمامو باز میکنم....طوفانه....در اتاق کوبیده میشه....چشمامو میبندم
چشمامو میبندم....کسی قرآن میخونه
صدای پرواز پرنده
هوا بوی غریبی داره
کسی گریه میکنه
صدای پرواز پرنده
بوی خاک
صدای پرواز پرنده
....................
چشمامو باز میکنم....در بسته اتاق..........سکوت
                   
                                "Dandelion Dispersing Seeds, Pennsylvania" © Steven Holt