آخرین حیرت
زمانی است
که باور کنی
دیگر از چیزی حیرت نخواهی کرد!
نظرات 21 + ارسال نظر
محمد جواد طواف جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:42 ق.ظ http://vahy.persianblog.com

داشتم دنبال مطلبی در مورد ناتوردشت می گشتم .. اتفاقی به اینجا بر خوردم.. دیدم .. به!.. عجب چیزیه!.. چه باحاله!.. سرگیجه رو دوست داره!... دلش هم برای تنهایی تنگ شده... واااا ی .. مشتری شدیم دیگه!

بیابانگرد جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:50 ق.ظ http://gorgebyaban.persianblog.com

پس حالا حالاها مونده تا آخریش. تموم

پابرهنه جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:30 ب.ظ http://rahayi55.persianblog.com

قشنگ بود.

اناهیتا جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:58 ب.ظ http://anahita1358.persianblog.com

حیرت از دیگه حیرت نکردن.....مثه ارزوی دیگه ارزو نکردن

زیستن برای باز گفتن جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:39 ب.ظ http://naslidigar.persianblog.com

باور کردنی هم هست ؟ مجوز اون متنت که موقتا توی وبلاگ گذاشتم هنوز نرسید . از توی وبلاگ برش دارم ؟ ...
:)

داوود جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:17 ب.ظ http://dyingtune.persianblog.com

داشتم برات کامنت مینوشتم! زلزله!!!!!!!

داوود جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:17 ب.ظ http://dyingtune.persianblog.com

واقعا شگفت انگیزه... بعد از نوشتن آخرین مطلبم / چنین اتفاقی... راستی نوشته ات بد نیست٬ امیدوارم کمتر سراغ بازی با کلمات بری..

حسینقلی جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:48 ب.ظ http://hoseingholi.persianblog.com

:) لزومی نمی بینم برا فهمیدن اینکه کی برا آخرین بار حیرت می کنم...هوم....دراه باورم میشه که چیزی حیرت انگیز نیست اما اینم حیرت انگیز نیست! باور کن...

ناتاناییل شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ق.ظ http://6200.persianblog.com

و این حیرت انگیزه...

[ بدون نام ] شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:27 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

باید امتحان کرد.

عالیجناب شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:54 ب.ظ http://salamalijenab.blogspot.com

راستش را بخواهید ما از خانواده ی دکمه ها فقط قابلمه ای را به رسمیت می شناسیم ومی پسندیم(همان که بر سر همه ی سریقه های قدیمی بود)واز جمع ناتورها هم همین ناتور ویلان دشت را با تمام سلینجری اش.همین.

داوود یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:36 ق.ظ http://dyingtune.persianblog.com

می دونی من شاید از اون خواننده های فصلی باشم که یه مدت تند و تند سر می زنن... کاش تو این مدت ( یعنی این فصل) یکم زود به زود تر آپدیت می کردی...اینجوری این حس بد به آدم دست نمی ده! فصل هم طولانی تر میشه... چی؟ برم آرشیوتو بخونم؟...ای بابا... یعنی می خوای بگی پست های ادبی یا فلسفی داشتی؟ چیزایی که کهنه نمی شن؟ باشه شاید خودم یه نگاه انداختم یه روز... اما سعی کن بنویسی!

ساغر یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:19 ق.ظ http://asleghazieh.persianblog.com

کی هس حالا؟ به زودی؟ آخرین حیرتو میگم

ناتوردشت یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:23 ق.ظ

نه نه!تو زندگیم هیچوقت یه چیز ادبی یا فلسفی ننوشتم!...همیشه فقط حرف دل خودمو واسه خودم نوشتم.اگرم یه وقت چیزی توش ادبی یا فلسفی از کار در اومده هیچ قصد و غرضی نبوده!...واسه همین به نظرم بیخودی وقتتو تلف آرشیو من نکن!

محمود یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.xmx.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزنم از توجه و اظهار لطف شما متشکرم و برای شما ارزوی موفقیت دارم اگر دوست داشتی تبادل لینک کنیم وبه این وسیله کاربران بیشتری را جذب کنیم

ALIREZA یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:59 ب.ظ http://myown.persianblog.com

اینو واسه پست بالا میذارم..خنده با غصه..این دوتا بهم میان خیلی ولی خوب از زندگی گریزی نیست..هست؟ شایدم روزی بیاد که بشه بودن درد خندید..شاید فقط...ولی اگه بویی از انسانیت بردی و حس میکنی ساخته شدی واسه ادو بودن و فهمیدن...زیاد منتظر رسیدن اون روز نباش که دردها رو واسه ادما ساختن نه ادم نماها...واقعیتع تلخیه ولی خوب باید یاد گرفت از پشت همه دردا به زندگی نگاه تازه ای کرد..شاید بدون خنده ولی اگه بشه بدون زجر باشه حداقل از بین نمیبره..( سعی کردم شعار ندم) ولی امیدوارم بتونی اون روز رو هر چه زودتر ببینی..

ناتاناییل یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.6200.persianblog.com

الهی قربون غریبیات بشم خواهری.کاش اینقدر ارزش داشتم که گوش باسم برای حرفای قشنگت.گریه کن ماهم.تو بغل خواهری گریه کن تا آروم شی...

حسینقلی یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:44 ب.ظ http://hoseingholi.persianblog.com

آخ

NegiN دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:19 ق.ظ http://words.persianblog.com

میخوام یه چیزی بگم اما نمیشه .. می ترسم ... یکم فکر میکنم راجب این پستت بعدا میام برات می نویسمش ناتور جان ...

داوود سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:37 ق.ظ http://dyingtune.persianblog.com

آره٬ درست میشه دوست من٬ اما مثل قبل نه! مثل قبل نمیشه چنین انتظاری نمیشه داشت٬ درد جزئی از انسانه... مگه ما نمی خونیم که کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد./ این حقیقت داره... و من میگم خیلی از گام های بزرگ انسانی تنها پذیرش بعضی چیزهاست./ که به برداشتن گام های بعدی که شاید تغییر دادن اوضاع باشه کمک میکنه./ باور کنی یا نه... من میگم انسان برای زندگی ِ زیبا و با ارزش٬ درد رو لازم داره./ به شرطی که هرگز مغلوبش نشه...هرگز نا امید نشه./ سیانید پتاسیم نخوره...یک دیدگاه همیشه پر انرژی٬تسلیم ناشدنی٬ مبارز...مبارز و شادمان.. آره این شاید همون حقیقتی باشه که می تونم بهت بگم٬ ناتور جان.

بیابانگرد سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:43 ب.ظ http://gorgebyaban.persianblog.com

(¤٫¤)؛ برای اون بالایی. تموم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد