* امشب فهمیدم که من و اسب آبی یه عادت مشترک داریم!
هردومون وقتی دلمون کلی تنگه، تنها و خسته ایم یا خیلی دلمون میخواد یه خورده تنهایی فکر کنیم به آب پناه میاریم...
حالا گیرم که آب واسه اون توی یه دریاجه ی سرسبزِ خوشگلِ گُل منگلی باشه و برای من یه مشت قطره های فسقلی بی مزه که از پی هم تند تند از دوش بیرون میریزن!!
* من از بین تموم درد و مرضای دنیا
سرگیجه رو ترجیح میدم!
* پُلُق....فیسسس....کاشکی کلید این چراغ کوفتی اینهمه دور نبود که میتونستم قُل قُل زدن این قرص جوشانو تو آب ببینم!
**چقد احساس تاسف میکنم از اینکه لامپ چراغ خوابم سوخته...چن شبه عوض اینکه تو نور زرد بیرنگ چراغ به سقف نیگاه کنم مجبور میشم توی تاریکی مطلق، سفیدی خیره کننده شو تو ذهنم تصور کنم...
***** اینکه آدم گاهی احساس بدبختی و تنهایی کنه، یعنی که دیگه بزرگ شده؟!!
آره عزیزم ..یعنی بزرگ شده
چقد وحشتناک!!! :(((((((( حالا چیکار باید بکنم!!! :((((((((((
نه! من این احساس رو از بچگی داشتم / بزرگ شدن برای من یعنی شناختنش نه نداشتنش / یعنی کنترل کردنش. یه فیلسوف اسکاتلندی میگه: بزرگ ترین درد من با تنهایی حل میشه اون وقته که تنهایی خودش میشه بزرگ ترین دردم٬ این از سخت ترین انتخاب های زندگیه.
اگه امشب کمی حالم بهتر بود... حتما آپدیت میکردم / کاملا خوب نه ها! کمی بهتر... به اندازه ی کافی... میترسم یکم دیگه اینجا بمونم و کمی از افکار مسمومم که با همه قدرت نگهشون داشتم بریزه و زمین تمیز اینجا رو سوراخ کنه...
فقط... نذار بقیه اش رو بدونی... هیچ وقت سعی نکن بعدش رو بفهمی / چون اون وقته که ممکنه خیلی دیر باشه! / آره! همونی که میخواستم دیانای افسانه ایم اول خوند! من تردید اون مرد اسکاتلندی رو میفهمم...
خداحافظ
والا اسب آبی که عشقه...از قدیم گفتن (( کوفت باشه...آبی باشه))....حالا دیگه دوش و موش و اسب زیادم مهم نیست..////..بعدنشم عزیزم سرگیجه یه جور بازیه نه دردو مرض.یه چیزی تو مایه های دختره اون جا نشسته گریه می کنه زاری می کنه و ..اینا/// بعد ترشم این که منم قرص جوشان/// اگه جای چراغه بودمو می دیدم هر شب دارم تصور می شم خودمو می سوزوندم////...آخرم این که عزیزم اگه احساس بزرگی کردی بدون که داری بدبخت و تنها می شی........///می گم ما هم یه وبلاگ تو کامنتای شما بزنیم بد نیست ها..آدم نوشتنش می آد آخه!
وحشتناک ترین قسمت این پستت این بود که بزرگ شدنو لمس کردی ...
احتمالاً همینه معنی بزرگ شدن .... زیبا می نویسی
(¤٫¤). تموم
استفاده ابزاری... چه اصطلاح مناسبی٬ آفرین به این ذکاوت! ضمنا نخیر اون افسانه ای نیست... فقط در تمام مناطق فکری و تخیلیِ من نماینده داره...از جمله در زندگی افسانه ای! ببخشین من اون پست رو دیشب پاک کرده بودم فکر کنم الان باید افسون فراموشی رو اجرا کنم...!:) مرسی
وااااااااااااای این نی نیه چقد ماهه! راستی بیخودی امر بر تو مشتبه شده. نه عزیزم هنو بزرگ نشدی. هنوز جا داری
آااااااااااااااااااااااااااااخ جوووووووووووووووووووووون!!...ساغر جونم تو خیلی ماااااااااهی!
در مورد بزرگ شدن نمیدونم ولی احساس بد بختی از سرگسجه بهتره اگر یه مرض به حساب بیاد . راستی وقتی بقیه درد دل میکنن چرا منم احساس سبکی میکنم ؟
نه بابا بزرگ شدن کجا بود آخه!
ناتور! جواب اینو (¤٫¤) دادم. اگه درست نیگا کنی دماغش رو به پایینه و این توی مسالهای توضیح دادم تاثیرگذاره. تموم