سکوت ممنوع!




بهت گفتم که ازت بدم میاد
سرت فریاد کشیدم که ازت متنفرم
که از دستت خسته شدم...از دست همه کارات
که دیگه دلم نمیخواد هیچوقت هیچوقت ببینمت
اگه حرفی بهم زده بودی ممکن بلایی سر خودم یا خودت بیارم
تو اما...آروم و بی تفاوت...بهم نگاه کردی و رفتنمو دیدی و هیچ حرفی نزدی
و من رفتم
و در پشت سرم محکم به چارچوب کوبیده شد
و صدای کوبیده شدن در منو به دنیای راستکی برگردوند
و اشکامو به چشام
و من توی سکوت بی پایان پیاده رو خالی
برای تویی که ازت متنفر بودم اشک ریختم
و تویی که ازت متنفر بودم...نبودی
تا
اشکامو
پاک
کنی.......
......................
.................
.....
..............................
.......................
........................................................
...
          
                                             
نظرات 2 + ارسال نظر
بهزاد۹۰۰ شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.behzad900.blogsky.com

سلام جواب ندادی
بهم یه سری بهم بزن

سعید دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:07 ب.ظ http://Iranianboy.persianblog.com

سلام. اگر میشد حتما میومدم اینجا ولی دیگه عضو نمیگیره. از طرفی با پرشین بلاگ خو گرفتم. ولی از اینکه اومدی ممنونم. موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد